شرابی هست از چشمه ای
که از قلب زنی می جوشد
شرابی گاهی تلخ با ته مزهای از خاک
نوش دارویی سنگین و عمیق
که خواب می کند سلولهای فکر را حتی ساعتی
از بیهوده جنبیدن
پاها را سست می کند و سینه را می گشاید
بی سپر بیشمشیر بیکلمه، بازدمی می شود از دلی
که تکههایش را می جوید
شرابی از چشمه ای
که از قلب تپندهی زنی می جوشد
زنی همانند من
این چنین همراه زندگی
.و تا این حد جدا از آن