درون من دختری کوچک زندگی کرده
بیآنکه سالها شکل دستانش را آن چنان تغییر دهند
بی آنکه قلبش از بار وقایع روی هم انباشته
از تکههای صد بار از هم گسیخته
سنگینی کند
دختری کوچک که از هرچیز فقط ذره ای می داند
از هر زبانی چندین کلمه
زندگی برایش
بیشتر آوازیست
حتی اگر داستانش را در گوشهایت جیغ می کشد
حتی وقتی می آزارد
شاید این فقط تعریف او، برداشت اوست
یا شاید رویاییست که به آن بیپایه و بیاساس پرداخته
و ترکش نمی کند
درون من دختری کوچک زندگی کرده
و هر روز
ذره ای بیشتر
روزی بیشتر
زندگی میکند