من اينجا نيستم
حتي سنگين ترين تكه هايم را با خود برده ام
حتي نوك انگشتانم را
خيلي وقتها مي شود كه دروغ مي بافم
جواب سربالا مي دهم
به همه خشكي و درست كاري دور و برم
تا از واقعيت در امان باشم
عاشق فرار كردن و
ناپديد شدنم
هر جا كه پاي عشقي درميان نبوده
دير يا زود خودم را با همه وزنم محو كرده ام
و آدم ها يكي بعد از ديگري
نبودنم را مي بينند
كشف مي كنند
و يكي بعد ديگري
از من نااميد مي شوند
معلم هايم
همكارها
دوست هاي غيرواقعي
هم خانه ها
دوست هاي غير واقعي