من همه جا
هر جا که بوده ام
خسته شده ام
اشک ریخته ام
به ستوه آمده ام
من هیچ جایی را بر نتابیده ام
بی طاقت بودهام و ته کشیده ام
من پشت همهٔ این میزهای مربع چوبی
کم شده ام
تحلیل رفته ام
و کم کم فراری شده ام
من همیشه فرار کرده ام
بی قرار بوده ام
دویدهام اما دور حلقههای تصادفی چرخیده ام
نفسهای بلند کشیدهام اما تصمیمهای بیدرنگ گرفته ام
آرام بودهام اما دردم را گاهگاه فریاد کشیده ام