Posted on January 3, 2018January 4, 2018 by patrickcuesta1هرشب هجوم مي برم به تخت به پتوي سردم و زيرش وسط تاريكي كه ساخته ام خودم را از چشم دنياي خيلي واقعي قايم مي كنم از حرارت تن و نفس خودم گرم مي شوم و يادم مي آيد با غرور كه هيچ وقت از سرما نخواهم مرد دست كم تا وقتي كه زنده و گرمم. Share this:TwitterFacebookLike this:Like Loading...